بسم الله الرحمن الرحیم
امروز...چهارده تیرماه است..سالگرد اسارت تو عزیزدل ملت ایران...برادر احمد..
شاید حالاخیلی هاتورافراموش کرده باشند..
اصلامهم نیست..
این عده از ابتدا درتغافل بودند:کبک هایی که زیر برف روند...همه دنیا به دانه یخ بینند..
این کبک های بی خیال...
اما برادر...امروز باتمام وجود بیادت هستم..
عجیب نیست..
روز تولد تو که برادری 14ام باشد وروز تولد امام مهدی عج که باباست 15 ام....
برادر وبابای من روزهاشان متوالیست..
امروز...
عجیب است..
امشب...
عجیب تر...
یادش...
درچنین روزی شانه های حاج همت بیادت لرزید..
برگرد...بیاتاباهم برویم پیش بابا...
یادت که هست سردار!
این عکس را 30 سال پیش..درست همین روز گرفتی..صبح بود..
توبودی که باحاج همت وحاج سعید قاسمی صحبت میکردی...آنها میگفتند نرو..تومیگفتی نمیشود...
تقی هم...اوغالبا بود...همراه تو..کنارتو ..هرعکسی(بجزیکی)از تقی دیدم کنارتوبود...
تقی عاشقت بود...من هم..
اما..همیشه به او حسوی ام میشود..
حسودی و14 و15 همه آخرشان ام گرفتند...
حسودی رابگیرمن..14 تو..و15 بابا....
سی سال گذشت..اما حتی مجله های الکترونیکی هم یادی ازتو نکردند...
حاجی یک عده خیلی خوش حالند ازدوری تو..
مثلا شیخ بی سواد ونخست وزیر سابق..
مثل آن بنده خدایی که همرزمت بود..بماندکه
همو که شدجز ساکتین فتنه..بماندکه..
یابه قول حاج سعید
:همین ستادی های خودمان که هر تلگرافت مثل خنجر زیر گلویشان مینشست...
یادش بخیر..
حدود سی سال گذشت ازآن روزی که اشراه کردی به افق و...
گفتی :
ماباید به هرمستضعفی درهرگوشه ی دنیا کمک کنیم..
بیش از سی واندی سال گذشت از آن موقع که نشست کنار حضرت سیدخراسانیواو
چقدرخوشش آمد ازتو..
این راازتعریف هایش فهمیدم...
امروز اگر بودی..عجب عماری میشدی برای سید...البته هم عمار وهم مالک..
شنیده ام وقتی رسیدی محضر امام شفاگرفت پایت به تبرک دستانش...
وشنیده ام چه کیفی میکرد امام از دیدن تو..بقدری که ارافیان این راازنگاهش دریافتند...
چقدر زود گذشت برادر احمد!
برای ما 30 سالنبودنت..
وچه سخت دوره ای برای پیش مرگان مسلمانت...
آنهایی که روزی به سینه ات چسباندیشان در وداع...
امروز چکمه های ضدانقلاب راه تنفسشان را بسته است..
بگذار من هم پابه پای یارانت گریه کنم...
برادر در جامعه ای که دیگر کسی مثل تونباشد...
درجامعه ای که سید انقدر تنها باشد...
باید هم گریه کرد.....
تنهایی سید را من نمیگویم...دبیرکل همان حزب الله لبنانی میگوید که توطرح پایه گذاری اش رادادی...
چقدرمحتاج توست ایران ولبنان وفلسطین...
بی تو سخت است که سودای نخستین گیرند..
پی ازادی لبنان وفلسطین گیرند..
برادرم..این پست ایان نخواهدداشت..
مینویسم..
هرهفته..همین جا..حتی اگرشده به قاعده یک کلمه..یایک خط...
ودعوت میکنم همه را به دعا برای آزادی تو..
برادر احمد!
باید لمس کرد...
آن نگاه پرمهرت را...
اعجاز نوشت:
معجزه ی تو خلاصه نمیشود دربدرقه ام در قطعه ی شهدا..حتی نمیشود شرحش داد در روضه ی عموجان عباس وعکس تو وچفیه وپلاکی که روی عکست بود(یاقمربنی هاشم)..حتی ترنمیتوان گفت که حتی گوشه ای از عظمت تو تعلق 30 امین پست این وبلاگت به 30 امین سالگرداسارتت است...وحتی این که من که نویسنده ی این سطرها هستم نمیفهمم این الحاق را مگر با بازخوانی پست...
به خونم زدی....
کلمات کلیدی : امام نقی، حاج احمدمتوسلیان، تقی رستگارمقدم